به گزارش خبرنگار مهر، مهدی عباس زاده عضو هیئت علمی گروه معرفت شناسی و علوم شناختی پژوهشگاه در یادداشتی به موضوع جنگ روایتها پرداخت و نوشت:
«روایت» اجمالاً عبارت است از «بیان و تفسیر یک یا چند رخداد». معمولاً در روایت، به بیان محض بسنده نمیشود و بیان با تفسیر همراه است. تفسیر، عبارت از برداشت شخصی راوی از رخداد است. راوی میتواند یک شخصیت حقیقی یا حقوقی باشد. نیز رخداد میتواند عینی و واقعی باشد یا ذهنی و درونی؛ یعنی گاه یک رخداد عینی و واقعی را که در عالم خارج تحقق یافته یا تصور میکنیم که تحقق یافته است روایت میشود و گاه یک رخداد ذهنی و درونی خودمان. رخداد عینی و واقعی، طبعاً انواع و اقسام مختلف و متنوعی دارد؛ به همین نسبت، روایت هم دارای انواع و اقسام مختلف و متنوعی است؛ در ازای هر رخداد اجتماعی، اقتصادی، اداری، حقوقی، اخلاقی، سیاسی، نظامی و …، ممکن است روایت یا روایتهایی وجود داشته باشند. همچنین روایت گاه برای دیگران است و گاه برای خودمان؛ در واقع، آنچه اهمیت فزونتری دارد، روایت رخداد برای دیگران است، هرچند گاه پیش میآید که انسان رخدادی را برای خودش هم روایت کند. روایت رخداد برای دیگران میتواند به درجات مختلفی جذابیت داشته باشد یا نه. عوامل مختلفی در جذابیت روایتها دخیلاند، از جمله کاربست شیوهها و فنون روزآمد و مؤثر روایتگری، نامتعارف بودن و غیر کلیشهای بودن روایت، اهمیت رخداد روایتشده به طور کلی، ربط شخصی و وجودی آن به افراد یا گروهها، منفعت معنوی یا مادی آن برای دیگران و … علاوه بر اینها، روایت گاه صادق است، گاه کاذب و گاه آمیخته با کذب (در صورتی که فیالمثل با «اغراق» یا بزرگنمایی و کوچکنمایی رخداد همراه باشد).
اصطلاحی که امروز بویژه در مطالعات رسانه فراوان به کار میرود، «جنگ روایتها» است. جنگ روایتها (narrative warfare) عبارت است از تعارض و تقابل روایتهای مختلف از یک رخداد به منظور دستیابی به اهداف خاص سیاسی، نظامی و حتی فرهنگی یا اجتماعی. در این جنگ، افراد، تشکلها، سازمانها و یا دولتها میکوشند از طریق رسانهها و با اطلاعات خاصی که در آنها انتشار میدهند، روایت خود را منطبق با یا کاملاً نزدیک به رخداد موردنظر معرفی کنند و بر روایتهای دیگر از آن رخداد چیرگی بخشند تا کنترل اذهان و افکار عمومی جامعه هدف را در دست بگیرند. بنابراین «رسانه و بویژه فضای مجازی»، «اطلاعات و محتواها»، و «اذهان و افکار عمومی»، سه عامل تعیینکننده در جنگ روایتها هستند. البته باید توجه داشت که مردم به مثابه مخاطبان اصلی جنگ روایتها، صرفاً «پذیرنده» روایتها نیستند، بلکه از طریق اعتراضات، جنبشهای اجتماعی و یا خلق محتوا در شبکههای اجتماعی، گاه «تولیدکننده» روایت هم هستند.
به نظر میرسد جنگ روایتها گونه مهمی از «جنگ شناختی» است. جنگ شناختی (Cognitive warfare)، جنگی است که ذهن و قوه ادراک انسان را هدف قرار داده، با مدیریت و مهندسی افکار، روایتها و هیجانات مردم و جوامع میکوشد باورها، گرایشها و کنشهای جامعه هدف را به نفع طرف متخاصم تغییر دهد.
برخی از متفکران معاصر غربی بویژه مکاینتایر با طرح نظریه «پسا حقیقت» (post-truth)، دورهای که ما در آن زیست میکنیم را به عنوان دورهای توصیف کردهاند که باور عمومی را عمدتاً نه واقعیتها و شواهد عینی، بلکه باورها و احساسات شخصی یا گروهی برمی سازند و در این میان نقش رسانه و فضای مجازی و روایتهایی که آنها ارائه میدهند، در برساخت باورها و احساسات شخصی یا گروهی بسیار چشمگیر است و میدانیم که رسانه و فضای مجازی بشدت تحت تأثیر منافع احزاب و جریانها یا مقاصد سیاسی خاصی تعیین میشوند و اینسان اصالت واقعیتها و شواهد عینی معمولاً به حاشیه رانده شده، باورها و احساسات شخصی یا گروهی در خدمت منافع یا مقاصد خاصی قرار میگیرند.
نزد فیلسوفان پسا مدرن غربی بویژه لیوتار، «کلانروایت» (فرا روایت،[i] متا روایت، ابَر روایت، روایت جهانی) (metanarratives, grand narratives, master narratives)، معمولاً به یک انگاره (ایده) یا اندیشه یا نظام فکری جامع و کلی برخاسته از تجربه یا تعقل و علم یا فلسفه اشاره دارد که میکوشد – معمولاً به نحو پیشینی (a priori)- جهان، انسان و یا جامعه را تبیین کند و خود را به مثابه یک حقیقت جهانشمول و متعالی که معمولاً خوشبینانه هم است، قطعی و موجه و مشروع جلوه دهد و بر دیگران تحمیل کند. کلانروایتها، خصوصیت مدرنیته است و از مهمترین آنها میتوان به روشناندیشی، پیشرفتگرایی، لیبرالیسم، مارکسیسم، فرویدیسم، فمینیسم، نیهیلیسم و مانند اینها اشاره کرد. در مقابلِ کلانروایت، خُردهروایت (روایت معمولی، روایت کوچک، روایت محلی) (little narratives, micronarratives) قرار دارد که میکوشد بیان و تفسیری خاص از یک رخداد جزئی ارائه دهد و هرگونه کلانروایتی را رها کند.[ii] بر این اساس، فلسفه پسا مدرن گاه به بیتوجهی یا نا باورمندی به کلانروایتها و رویآوردن و بسندهنمودن به خردهروایتها توصیف شده است.
با این حال در جنگ روایتها، کلانروایتها و خردهروایتها چندان از سنخ علمی یا فلسفی نیستند، بلکه عمدتاً از سنخ سیاسی، فرهنگی و یا اجتماعی هستند. همچنین به نظر میرسد در جنگ روایتها، اولاً کلانروایتها بیاهمیت نیستند، بلکه کاملاً مؤثرند و در ثانی خردهروایتها اساساً جدا از کلانروایتها تعیین و تعریف نمیشوند، بلکه در ارتباط تنگاتنگ با آنها هستند. در جنگ روایتها، هرگونه خردهروایتی، نسبتی با یک کلانروایت دارد و در ذیل آن جای میگیرد. در واقع در جنگ روایتها، کلانروایت، روایتی جامع و کلی است که خطوط و مسیر اصلی خردهروایتهای ذیل آن را ترسیم میکند. بر این اساس، نه فقط جنگ روایتها بلکه جنگ فراورایتها هم مطرح است و نباید این نکته مبنایی و مهم را از نظر دور داشت.
میتوان مطلب فوق را با ذکر یک نمونه به نحوی انضمامی و ملموس بازنمایاند. یکی از کلانروایتهای رسمی غرب از ایران که خطوط و مسیر خردهروایتهای ذیل آن را ترسیم میکند، این است که ایران یک کشور اسلامگرای افراطی است که قصد دارد با دستیابی به سلاح هستهای، دنیا را با چالشی بزرگ مواجه سازد و لذا یک تهدید جهانی به شمار میآید.[iii] بسیاری از خردهروایتهای غربی یا غربگرا یا غربزده از وقایع یا رخدادهای کنونی ایران، از جمله رخدادهای اجتماعی و فرهنگی، اقتصادی و معیشتی، حقوقی و قضائی، اداری و مدیریتی، سیاسی و دیپلماتیک، نظامی و …، ذیل این کلانروایتِ نادرست تعیین میشوند. طبعاً در ایران هم کلانروایت و خردهروایتهای رسمی یا غیررسمی از غرب وجود دارند که در جای خود قابل مطالعه و بررسی هستند.
مهم این است که تشخیص درستی یا نادرستی کلانروایتها و خردهروایتها، بستگی به درک و تحلیل دقیق ساختهای گفتمانی، مناسبات قدرت، وگسستها در شکلگیری مفاهیم سیاسی و اجتماعی و نیز سطح سواد رسانهای مردم دارد.
[i] . عدهای «فرا روایت» را به معنای روایت دروغ یا کاذب از یک رخداد دانستهاند که در نوشتار حاضر این معنا مد نظر نیست.
[ii] . علاوه بر کلان روایت و خردهروایت، ممکن است «شبهروایت» هم وجود داشته باشد که برخلاف تصور اولیه اساساً گونهای از روایت نیست، بلکه بیشتر چیزی شبیه یک موضعگیری، بیانیه و یا … است.
[iii] . ممکن است در جهان غرب، کلانروایتهای دیگری هم از ایران وجود داشته باشد. ما تنها به یک مورد اشاره کردیم.