به گزارش خبرگزاری مهر، حجتالاسلام محمد کاشی زاده عضو هیئت علمی گروه کلام اسلامی و الهیات جدید پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی نوشت:
الهیات مقاومت توحید محور، ضمن پاسخگویی به چالش «مقاومت شکننده»، الگویی از انسجام درونی ارائه میدهد که نهتنها بر ایمان و ولایت الهی تکیه دارد، بلکه توجه ویژهای نیز به عنصر ملیت دارد. برخلاف وحدتهای موقت و واکنشی که معمولاً پس از پیروزی بر دشمن بیرونی بهتدریج فرو میپاشند، الهیات مقاومت با اتکا به ولایت فقیه بهعنوان استمرار ولایت الهی، پیوستگی هویتی، عقیدتی و اجتماعی را تضمین میکند. این الگو با ترکیب ریشههای اعتقادی و مبانی تمدنی اسلامی، ظرفیت ایجاد نوعی «ملیتمداری اسلامبنیان» را داراست؛ ملیتمداریای که نه بر بنیاد قومیت یا منافع موقت، بلکه بر اساس هویت ایمانی، عقلانیت ولایی و پیوند تاریخی-فرهنگی ملت با دین و رهبری الهی شکل میگیرد. در نتیجه، الهیات مقاومت میتواند همزمان پاسخگوی نیاز به انسجام ملی در برابر تهدیدات خارجی باشد و نیز الگوی پایداری برای ساخت تمدن نوین اسلامی در درون فراهم آورد.
در تحلیل جنبشهای مقاومت در تاریخ معاصر، نظریهای با عنوان «مقاومت شکننده» (Fragile Resistance) مطرح است که بر یک پارادوکس اجتماعی تأکید میکند: جوامع مقاومتگر، در مواجهه با دشمن خارجی انسجام پیدا میکنند و حتی به پیروزیهایی دست مییابند، اما پس از عبور از بحران، بهدلیل ضعف در انسجام درونی، دچار فروپاشی تدریجی میشوند. به بیان دیگر، وحدت این جوامع مقطعی و واکنشی است، نه ساختاری و ماندگار.
الهیات مقاومت توحیدی، در پاسخ به آسیبشناسی نظریه «مقاومت شکننده»، الگویی بدیل و کارآمد از انسجام درونی و پایداری اجتماعی ارائه میدهد که بنیان آن نه بر واکنشهای مقطعی، بلکه بر پیوستگی ایمانی و عقلانی استوار است. نظریه مقاومت شکننده، با تمرکز بر تجربههای تاریخی ملتها، از جمله ملت ایران، بر این نکته تأکید دارد که جوامع مقاومتگرا در برابر تهدید خارجی به وحدت مقطعی دست مییابند، اما پس از عبور از بحران، بهدلیل نداشتن انسجام پایدار و توان مهار شکافهای داخلی، دچار فروپاشی تدریجی میشوند. جان فوران در تحلیل خود از جنبشهای ملی ایران، نقش مخرب نفوذ خارجی، نبود ائتلاف اجتماعی، و ضعف در استمرار پیوندهای درونی را برجسته میکند.
در مقابل، الهیات مقاومت توحیدی که مبتنی بر ولایت فقیه بهمثابه استمرار ولایت الهی است، پاسخی الهیاتی، هویتی و ساختاری به این مسئله ارائه میدهد. در این چارچوب، ولایت نه صرفاً یک سازوکار سیاسی، بلکه ریسمانی الهی (حبلالله) است که جامعه مؤمنان را از درون به هم متصل میسازد و انسجامی عمیق و پایدار را شکل میدهد. این نوع پیوستگی، برخلاف وحدتهای صرفاً تاکتیکی یا ملیگرایانه، مبتنی بر ایمان، تعهد الهی و عقلانیت دینی است و ظرفیت آن را دارد که نوعی «ملیتمداری اسلامبنیان» را شکل دهد؛ ملیتمداریای که نه بر محور قومیت، جغرافیا یا منافع زودگذر، بلکه بر اساس پیوند تاریخی ملت با دین، ولایت، و آرمانهای الهی شکل میگیرد.
نمونه عینی این الگو را میتوان در تابآوری جامعه ایرانی در برابر فشارهای سیاسی، جنگها و تهدیدهای درونی و بیرونی مشاهده کرد؛ پایداریای که در جریان جنگ دوازدهروزه اخیر میان ایران و اسرائیل بهوضوح نمایان شد. برخلاف پیشبینیهای رایج مبنی بر فروپاشی اجتماعی در اثر فشار بیرونی، انسجام ملی ایران نهتنها حفظ شد، بلکه عمق راهبردی جمهوری اسلامی نیز افزایش یافت. تلقی دشمنان جامعه ایران اسلامی این بود که پیوست اجتماعی در ضعیفترین حالت خود قرار دارد و میتوان با فشار بیرونی و نفوذ خارجی مقاومت مردم ایران را درهم شکست. لکن تابآوری و پایداری مقاومت مردم ایران نشان داد این دوره از تاریخ ایران را نمیتوان فارغ از متغیر ولایت فقیه و محوریت اجتماعی آن تفسیر نمود.
انسجامی که امروز بر تمام پهنه اجتماعی ایران اسلامی نقش بسته است، برخاسته از رهبری ولی فقیه بهعنوان محور الهی و فکری جامعه است؛ رهبریای که توانسته است تنوع اقشار، جریانها و گرایشها را ذیل یک هویت تمدنی گرد آورد و الگویی از اتحاد ولایی و ایمانی را در برابر تفرقههای جناحی و قومی به نمایش گذارد. در نتیجه، نظریه مقاومت شکننده در مواجهه با جوامعی که عنصر ولایت در آنها نقش محوری و الهی دارد، ناکارآمد میشود؛ چرا که انسجام در چنین جوامعی نه محصول واکنش به تهدید، بلکه نتیجه پیوند مستمر ایمانی و معرفتی است. اتحاد شکلگرفته در پرتو الهیات مقاومت، فراتر از یک ساختار سیاسی یا حتی یک قرارداد اجتماعی، بازتابی از باور به ربوبیت الهی و نقش ولیّ الهی در هدایت جامعه است. این اتحاد عقیدتی، ظرفیت آن را دارد که لایههای هویتی، اجتماعی و تمدنی ملت را با یکدیگر پیوند دهد و مانع فروپاشی پس از استقرار و در بحرانهای پس از آن شود.
تقویت این اتحاد ولایی، مستلزم سه پیششرط اساسی است: نخست، تربیت معرفتی و تبیین جایگاه شرعی و عقلی ولایت؛ دوم، تربیت اخلاقی جهت تقویت روحیه تواضع، اخوت و تقدم مصالح امت بر منافع شخصی؛ و سوم، تمرین کنش اجتماعی بر اساس ولایتمداری، اعم از مشارکت در نهادهای اسلامی، حمایت از جریان مقاومت و مقابله با جریانهای واگرا و نفوذی. در این الگو، پیروی از ولیّ فقیه نه امری اضطراری، بلکه امری مبتنی بر ایمان، بصیرت و هویت است. چنین پیوندی، جامعه را نه فقط در برابر بحرانها مقاوم میسازد، بلکه مسیر تمدنسازی اسلامی را نیز هموار میکند و الگوی نوینی از «ملیتمداری الهی» را در جهان معاصر به نمایش میگذارد.