
خبرگزاری مهر، یادداشت مهمان_احمد کوثری، مدیر گروه امت و تمدن پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم (ع): یکی از موضوعات مورد استناد برخی تفکرات شبه حجتیه، مجموعهای از روایات نهی از قیام پیش از ظهور حضرت مهدی (عج) است. این روایات در وسایل الشیعه توسط مرحوم شیخ حر عاملی، در یک باب مستقل تحت عنوان «حکم الخروج بالسَّیف قبل قیام القائم علیهالسلام» گردآوری شدهاند. جالب اینکه برخلاف بسیاری از ابواب که عنوان آنها بیانگر نظر قطعی فقیه است، شیخ حر در این باب نظری صریح ارائه نکرده است و صرفاً روایات را گردآوری کرده است.
از میان ۱۷ روایت گردآوری شده، تنها چهار روایت از نظر سندی معتبر و قابل اعتماد هستند. سایر روایات، اگرچه قابل بحثاند، اما احتمال جعل یا تحریف آنها در فضای تاریخی و سیاسی زمان، بالاست؛ چرا که جلوگیری از قیام شیعیان، انگیزهای مهم برای حاکمان بنیامیه و بنیعباس بوده است.
این چهار روایت معتبر نشان میدهد که نهی از قیام، مطلق نیست و تنها به قیامهایی مربوط میشود که فاقد شرایط مشروعیت، رهبری صالح، و یا یاران کافی باشند. برای مثال، در اولین روایت معتبر، امام رضا (ع) قیام زید بن علی را تأیید میکنند و معیار قیام مشروع را چنین بیان مینمایند: قیام باید با هدف رضایت اهلبیت (علیهمالسلام) باشد، توسط عالم و صادق انجام شود و مردم را به خود، بلکه به رضایت اهلبیت دعوت کند. ایشان در ادامه بیان میکنند که اگر قیامکنندهای امروز بدون فراهم بودن این شرایط اقدام کند، مطلقاً مورد تأیید اهل بیت نخواهد بود.
روایت دوم، مربوط به امام صادق (علیهالسلام) و توصیه ایشان به سدیر الصیرفی است. امام صادق (علیهالسلام) به او میگویند که تا زمان نبود یاران کافی و شرایط مناسب، در خانه بنشیند و قیام نکند، نه به دلیل حرمت مطلق قیام، بلکه به دلیل فقدان زمینههای لازم برای موفقیت و حفظ جان شیعیان. این روایت نشان میدهد که حتی افرادی با انگیزههای الهی، اگر پشتوانه و یار کافی نداشته باشند، قیام مشروع نخواهد بود.
دیگر روایات معتبر نیز اشاره به قیامهای مشروع و زمینهساز ظهور دارند، مانند قیام یمانی، حرکت مردمی در مشرق و سایر اقدامات قبل از ظهور که هدف آنها آمادهسازی شرایط برای حکومت حضرت حجت (عج) بوده است. این روایات نشان میدهد که قیامهای مشروع و با پشتوانه، نه تنها منع نشدهاند، بلکه در مسیر تحقق حکومت الهی اهمیت دارند.
نتیجه آنکه، روایات نهی از قیام، ناظر به قیامهای انحرافی، خودمحور و فاقد صلاحیت هستند و نمیتوان آنها را به عنوان ممنوعیت مطلق قیام پیش از ظهور برداشت کرد. ملاک اصلی، شرایط قیام، مشروعیت رهبری و وجود یاران صادق و آماده است.
روایات نهی از قیام، قبل از قیام حضرت مهدی
اصلیترین روایاتی که برخی تفکرات شبهه حجتیهای مدعی هستند مفاد آن نهی از قیام، قبل از قیام حضرت حجت (عج) است، ۱۷ روایت است که در کتاب وسائلالشیعه در یک باب، توسط شیخ حر عاملی با عنوان «بَابُ حُکْمِ اَلْخُرُوجِ بِالسَّیْفِ قَبْلَ قِیَامِ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ» جمع شده است. جالب هم اینکه مرحوم شیخ حر برخلاف خیلی از بابها که نظر خود را هم در عنوان ذکر میکنند، اینجا نظری نمیدهند مثلاً نمیگویند باب تحریم الخروج…
از میان این روایات فقط ۴ روایت است که از نظر سندی قابلاعتماد باشند، البته بقیه روایات نیز قابل بحث هستند اما ازاینجهت که تحریم قیام؛ یک انگیزه قوی برای مخالفان اهلبیت و شیعیان و حاکمان بنیامیه و بنیالعباس بوده است، احتمال جعل حدیث و دروغگویی در این روایات کم نیست و نمیشود از کنار عدم استناد آنها راحت گذشت. در این نوشتار صرفاً به این ۴ حدیث صحیح السند و دلالت آنها اشارهای مینمایم.
در حدیث اول که اولین حدیث باب نیز است، حدیث نسبت به جواز و عدم جواز قیامها معلل است؛ یعنی یک قیام را ذکر کرده که درست بوده و علت آن را گفته و از بقیه قیامها که آنطور نیستند نهی کرده است چون آن علت را ندارند. خلاصه این روایت اتفاقاً برای جمع بین احادیثی که در آن برخی قیامها تأیید شده است و احادیثی که برخی قیامها نهی شده است بسیار مناسب است. در این حدیث حضرت رضا علیهالسلام با ذکر خیر از زید شهید و تأیید قیام او اصل قیام، توسط عالم صادق که به خودش دعوت نکند؛ بلکه واقعاً رضایت آل محمد را مدنظر داشته باشد را تأیید میکنند: «فَانْظُرُوا عَلَی أَیِّ شَیْءٍ تَخْرُجُونَ» نگاه کنید ببینید شما به چه جهتی میخواهید قیام کنید؟ «وَ لاَ تَقُولُوا خَرَجَ زَیْدٌ،» همینطور نگویید: زید بن علی (فرزند امام سجاد) قیام کرد، پس معلوم میشود هرکس خواست قیام کند درست است. «فَإِنَّ زَیْداً کَانَ عَالِماً وَ کَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ یَدْعُکُمْ إِلَی نَفْسِهِ وَ إِنَّمَا دَعَاکُمْ إِلَی اَلرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،» زید کسی بود که عالم بود صادق بود و مردم را به خودش دعوت نمیکرد بلکه واقعاً به رضایت دادن آنها به حاکمیت آل محمد صلی الله علیه و آله دعوت میکرد. «وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَی بِمَا دَعَاکُمْ إِلَیْهِ» او اگر موفق میشد به قدرت برسد واقعاً به آنچه شما را به سوی آن دعوت میکرد وفا میکرد. «إِنَّمَا خَرَجَ إِلَی سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لَیَنْقُضَهُ »[۱] او اگر هم غلبه پیدا نکرد اما علیه یک حاکم دارای قدرت و مشخص قیام کرد تا او را درهم بشکند.
تا اینجا امام ملاک یک قیام صحیح را ذکر کردند و بعد در ادامه حضرت میگویند: «فَالْخَارِجُ مِنَّا اَلْیَوْمَ إِلَی أَیِّ شَیْءٍ یَدْعُوکُمْ إِلَی اَلرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ؟» پس کسی که از ما خاندان پیامبر (منظور بزرگان شیعه و سادات است) امروز خروج کند، شما را به سوی چه چیزی دعوت میکند؟! آیا شما را به سوی رضایت مردم به آنچه اهل بیت علیهم السلام صلاح بدانند و خواست آنها دعوت میکند؟! «فَنَحْنُ نُشْهِدُکُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَی بِهِ وَ هُوَ یَعْصِینَا اَلْیَوْمَ» پس ما همین الان داریم شهادت میدهیم که راضی نیستیم به قیام کردنتان و هرکس امروز قیام کند در نافرمانی ما است.
این بیان نشان میدهد که حضرت در آن شرایط زمانی به جهت مصالح مختلفی که میبینند قیام کردن را به صلاح نمیدانند و در ادامه هم یکی از مهمترین این جهات منع کردن را چنین توضیح میدهند: «وَ هُوَ یَعْصِینَا اَلْیَوْمَ وَ لَیْسَ مَعَهُ أَحَدٌ وَ هُوَ إِذَا کَانَتِ اَلرَّایَاتُ وَ اَلْأَلْوِیَةُ أَجْدَرُ أَنْ لاَ یُسْمَعَ مِنَّا» کسی که بخواهد امروز قیام کند، کسی با او همراه نیست و باز به سخن ما گوش نمیدهد، وقتی که پرچمها و بیرقها را دنبال خود بیند سزاوارتر است که از ما سخنی نشنود و بما اعتنا نکند.
باز از همین کلام نهی از قیام در آن شرایط خاص هم حضرت رضا علیه السلام یک استثنا میزنند که اگر چنین مقدمهای فراهم بود قیام کردنتان اشکال ندارد «إِلاَّ مَنِ اِجْتَمَعَتْ بَنُو فَاطِمَةَ مَعَهُ» الا کسی که اکثریت سادات بر رهبری او برای قیام اتفاق نظر داشته باشند؛ چنین کسی که اجماع بر او است را اگر داشتید قیام جایز است و بعد حضرت قسم میخورند که حضرت حجت (عج) نیز چنین هستند و همه بر او اتفاق نظر پیدا میکنند. «فَوَ اَللَّهِ مَا صَاحِبُکُمْ إِلاَّ مَنِ اِجْتَمَعُوا عَلَیْهِ»
اما روایت صحیح دوم که روایت سوم این باب است. در این روایت امام صادق علیهالسلام به شخصی به نام سدیر الصیرفی میگویند: «یَا سَدِیرُ اِلْزَمْ بَیْتَکَ وَ کُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلاَسِهِ وَ اُسْکُنْ مَا سَکَنَ اَللَّیْلُ وَ اَلنَّهَارُ فَإِذَا بَلَغَکَ أَنَّ اَلسُّفْیَانِیَّ قَدْ خَرَجَ فَارْحَلْ إِلَیْنَا وَ لَوْ عَلَی رِجْلِکَ .»[۲] ای سدیر در خانهات بنشین و چون زیلویی در آن بخواب و تا شب و روز برجا است تو آرام باش و هر گاه به تو خبر رسید که سفیانی خروج کرده بیدرنگ بهسوی ما کوچ کن و گرچه پای پیاده باشد.
از ظاهر دیگر روایات معلوم میشود سدیر شخصی انقلابی است که در فکر قیام کردن است؛ در روایتی خود سدیر نقل میکند که نزد امام صادق علیه السّلام رفتم، و به آن حضرت گفتم:: «وَ اَللَّهِ مَا یَسَعُکَ اَلْقُعُودُ »[۳] به خدا، برای شما روا نیست که خانهنشین باشید. حضرت در پاسخ فرمود: ای سدیر، چرا؟ گفتم: بخاطر کثرت دوستان و شیعیان و یاران شما، به خدا اگر امیر المؤمنین علیه السّلام به اندازۀ شما شیعه و یاور و دوست داشت، تیم و عدیّ (ابو بکر و عمر) در بردن حق او طمع نمیکردند، (و حق او را غصب نمینمودند) فرمود: ای سدیر فکر میکنی چقدر باشند؟ گفتم: صد هزار، فرمود: صدهزار؟ گفتم: آری، و دویست هزار، فرمود: دویست هزار؟ گفتم: آری، و نیمی از دنیا، گوید: امام دم بست و سپس فرمود: بر تو آسان است که با ما خود را تا (ینبع) برسانی؟ گفتم: آری، … راه افتادیم و رفتیم… تا رسیدیم به یک زمین سرخه و آن حضرت به غلامی نگاه کرد که چند بزغاله را میچرانید و به من فرمود: «وَ اللَّهِ یَا سَدِیرُ لَوْ کَانَ لِی شِیعَةٌ بِعَدَدِ هَذِهِ الْجِدَاءِ مَا وَسِعَنِی الْقُعُودُ »[۴] ای سدیر، اگر من به شمارۀ این بزغالهها، شیعۀ بااخلاص داشتم، برای من گوشهنشینی روا نبود، و پیاده شدیم و نماز خواندیم و چون از نماز فارغ شدیم، من رو به سوی آن بزغالهها کردم و آنها را شمردم، برخلاف انتظار ۱۷ رأس بودند.
این روایت نشان میدهد؛ خود امام صادق نیز اگر قیام نمیکنند نه از این جهت است که مطلقاً قیام کردن تا پیش از خود حضرت حجت شرعا باطل است بلکه از این جهت است که یار و یاوری صادق و پایکار به مقدار کافی وجود ندارد.
حضرت صادق علیه السلام با این نکات میخواستند به امثال سدیر بفهمانند که آن زمان، زمان مناسب برای قیام نیست و شیعان چنین آمادگی ندارند. در روایت دیگری امام صادق (ع) خطاب به شیعیان میفرمایند: «لَقَدْ کَانَ مَنْ قِبَلَکُمْ مِمَّنْ هُوَ عَلَی مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ یُؤْخَذُ فَیَقْطَعُ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ یُصْلَبُ »[۵] این وضعی که شما در آن به سر میبرید از قِبَل خودتان است اگر با این وضعیت شما حضرت ظهور کند گرفته میشود و دست و پای او قطع میگردد و به صلیب میرود.
بنابراین آن روایتی که به واسطه فراز «حِلْساً مِنْ أَحْلاَسِهِ» به روایت احلاس بیوتکم معروف شده است، یک قضیه شخصیه در مورد یک فرد خاص است و جالب هم این است که بر اساس برخی روایات این سدیر به حرف امام صادق هم گوش نمیدهد و میرود قیام میکند و نیرو و قدرت آنها به نفع عباسیان مصادره میشود. اَلْمُعَلَّی بْنِ خُنَیْسٍ در روایتی در کتاب کافی میگوید: با نامه سدیر و چند نفر دیگر نزد امام صادق (ع) رفتم. هنگامی بود که حزب سیاهپوشان یعنی یاران ابومسلم خراسانی ظهور کرده بودند و هنوز از بنیعباس خبری نبود، مضمون نامهها این بود که: «بِأَنَّا قَدْ قَدَّرْنَا أَنْ یَئُولَ هَذَا اَلْأَمْرُ إِلَیْکَ فَمَا تَرَی »[۶] ما مقدر و مقرر دانیم که این امر خلافت به شما برمیگردد، شما خود چه نظری دارید؟ «فَضَرَبَ بِالْکُتُبِ اَلْأَرْضَ ثُمَّ قَالَ أُفٍّ أُفٍّ مَا أَنَا لِهَؤُلاَءِ بِإِمَامٍ »[۷] امام همه نامهها را زمین زد و فرمود اف، اف. من برای اینان امام و رهبر نیستم.
سومین روایت صحیح السند و ششمین روایت باب، روایتی از امام صادق علیهالسلام است: «کُلُّ رَایَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ، فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ یُعْبَدُ مَنْ دُونِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ »[۸] هر پرچمی که قبل از قیام قائم اهل بیت بلند شود، صاحب آن طاغوت است و اطاعت او اطاعت غیر خداست.
این روایت را نیز باید در آن فضایی دید که امام صادق علیهالسلام تلاش دارند شیعیان را در قیام عباسیان علیه امویان حفظ کنند و اجازه ندهند خون شیعیان در این بازی چرخش قدرت، فدای مطامع عباسیان شود، وگرنه اگر منظور از آن، نفی تمام قیامها باشد، آنگاه این روایت با یک منظومه حدیثی از روایات دیگر تعارض پیدا میکند، یکی از روایاتی که با اطلاق این حدیث تعارض دارد، همان روایات صحیح السند امام رضا علیهالسلام در مورد قیام زید عموی امام صادق (علیهالسلام) بود که اشاره شد و در آن حضرت قیام زید را تأیید کردند ولی اطلاق این روایت آن قیام را هم شامل میشود! روایاتی که در مورد شهادت شهدایی در سرزمین فخ از پیامبر اکرم آمده است «إِنَّ رَجُلاً مِنْ وُلْدِکَ یُقْتَلُ فِی هَذَا اَلْمَکَانِ وَ أَجْرُ اَلشَّهِیدِ مَعَهُ أَجْرُ شَهِیدَیْنِ »[۹] و تا زمان امام صادق چنین ماجرایی پیش نیامده بود و احتمال قوی این روایات بر شهدای فخ در زمان امام کاظم علیه السلام منطبق است. روایتی که از امیرالمؤمنین در مورد شهادت شماری از مؤمنین در منطقه «اُبُله» یعنی شلمچه کنونی آمده است و تا زمان امام صادق چنین اتفاقی رخ نداده بود و به احتمال قوی این روایت با نشانههای زیادی که در آن وجود دارد منطبق به شهدای جنگ ایران و عراق باشد. «وَ سَیَکُونُ فِی الَّتِی تُسَمَّی الْأُبُلَّةُ مَوْضِعُ أَصْحَابِ الْعُشُورِ یُقْتَلُ فِی ذَلِکَ الْمَوْضِعِ مِنْ أُمَّتِی سَبْعُونَ أَلْفَ شَهِیدٍ هُمْ یَوْمَئِذٍ بِمَنْزِلَةِ شُهَدَاءِ بَدْرٍ »[۱۰]
روایاتی که مربوط به قیام ایرانیان یا افرادی در مشرق قبل از ظهور حضرت حجت است، از امام صادق علیهالسلام روایت است: «قَوْمٌ یَبْعَثُهُمُ اَللَّهُ قَبْلَ خُرُوجِ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَلاَ یَدَعُونَ وَتْراً لآِلِ مُحَمَّدٍ إِلاَّ قَتَلُوهُ ».[۱۱] از امام باقر علیهالسلام روایت است گوئی میبینم قومی را که «قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ» «یَطْلُبُونَ اَلْحَقَّ فَلاَ یُعْطَوْنَهُ ثُمَّ یَطْلُبُونَهُ فَلاَ یُعْطَوْنَهُ »[۱۲] این قوم حق را مطالبه میکنند؛ اما به آنها داده نمیشود. سپس دوباره مطالبه میکنند و باز نمیدهند. «فَإِذَا رَأَوْا ذَلِکَ وَضَعُوا سُیُوفَهُمْ عَلَی عَوَاتِقِهِمْ فَیُعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ فَلاَ یَقْبَلُونَهُ» وقتی میبینند حقشان را نمیدهند شمشیرهایشان را برهنه میکنند و بر شانه میگذارند؛ یعنی سلاحشان را آشکار و آماده میکنند، از قدرت و مقاومت استفاده میکنند. وقتی چنین میکنند حقشان را میدهند؛ ولی دیگر نیازی به آن ندارند، خودکفا شدهاند و میگویند نمیخواهیمش. «حَتَّی یَقُومُوا وَ لاَ یَدْفَعُونَهَا إِلاَّ إِلَی صَاحِبِکُمْ». روایاتی که در مورد سید یمانی و خراسانی و… است؛ آن روایتی که پیامبر اکرم صلیالله به جعفر بن ابیطالب بشارت میدهند: «أَنَّ الَّذِی یَدْفَعُهَا إِلَی الْقَائِمِ هُوَ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ »[۱۳] کسی که حکومت را به دست قائم اهلبیت میدهد، از فرزندان تو است و بعد به توصیف او میپردازند «سَیْفُهُ کَحَرِیقِ النَّارِ و…» یا روایتی که امیرالمومنین میفرمایند حکومت فرزندان عباس ادامه پیدا میکند و در آن سختی فراوان است و هرکس هم تلاش کند و همههم باهم شوند نمیتوانند آنها را بردارند تا اینکه «یُسَلِّطَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ عِلْجاً یَخْرُجُ مِنْ حَیْثُ بَدَأَ مُلْکُهُمْ،» خداوند مردی (علج) (در ترجمه آن اختلافاتی است میتواند منظور انسانی کارساز و قوی و نیرومند و با تدبیر و با سیاست باشد یا فردی که نقصی در بدنش است) را بر آنان مسلط میکند که از همانجا خارج میشود که در ابتدا سلطنت بنی عباس از آنجا آغاز شد یعنی خراسان؛ «لاَ یَمُرُّ بِمَدِینَةٍ إِلاَّ فَتَحَهَا، وَ لاَ تُرْفَعُ لَهُ رَایَةٌ إِلاَّ هَدَّهَا، وَ لاَ نِعْمَةٌ إِلاَّ أَزَالَهَا، اَلْوَیْلُ لِمَنْ نَاوَاهُ، فَلاَ یَزَالُ کَذَلِکَ حَتَّی یَظْفَرَ وَ یُدْفَعَ [۱۴] إِلَی رَجُلٍ مِنْ عِتْرَتِی یَقُولُ بِالْحَقِّ وَ یَعْمَلُ بِهِ »[۱۵] از هیچ شهری نمیگذرد الا اینکه آن را فتح میکند و هیچ پرچمی بر ضد او افراشته نمیشود، مگر آنکه سرنگونش میسازد و هیچ نعمتی باقی نمیماند مگر آنکه نابودش میکند، و هیچ نغمه و صدائی در برابر او بلند نمیإشود مگر آنکه خاموشش مینماید. وای بحال کسی که با او، دشمنی کند و به مبارزه برخیزد، او پیوسته صاحب نیرو و قدرت است تا به پیروزی نهایی برسد، پس از پیروزی زمام امور کشور خود را به دست مردی از خاندان من که حقگو و عامل به حق است (یعنی: حضرت صاحب الامر (علیه السلام)) میسپارد.
اما روایت چهارم باز از امام صادق علیهالسلام است و حضرت میفرمایند ۵ علامت قبل از قیام قائم (ع) وجود دارد: «اَلصَّیْحَةُ وَ اَلسُّفْیَانِیُّ وَ اَلْخَسْفُ وَ قَتْلُ اَلنَّفْسِ اَلزَّکِیَّةِ، وَ اَلْیَمَانِیُّ» اصحاب میپرسند: فدایتان شویم اگر کسی از اهل بیت شما قبل از این علامات قیام کرد، ما با او قیام کنیم؟! «إِنْ خَرَجَ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ قَبْلَ هَذِهِ اَلْعَلاَمَاتِ أَ نَخْرُجُ مَعَهُ »[۱۶] حضرت پاسخ میدهند خیر. باز این روایت هم همان داستان روایت قبل را دارد. این روایات ناظر به قیامهای آن زمان یا قیامهایی است که افراد قیام کننده صلاحیت لازم را نداشتند. به طور مثال از امام صادق عَلَیْهِ السَّلاَمُ: «لاَ یَخْرُجُ اَلْقَائِمُ حَتَّی یَخْرُجَ اِثْنَا عَشَرَ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ کُلُّهُمْ یَدْعُو إِلَی نَفْسِهِ »[۱۷] قائم اهل بیت قیام نمیکند مگر اینکه قبل از او ۱۲ نفر از بنیهاشم که همگی دعوت کننده به نفس خودشان هستند قیام کنند! در روایت دیگری از امام باقر آمده است: «مَنْ رَفَعَ رَایَةَ ضَلاَلَةٍ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ »[۱۸] هرکس پرچم گمراهی را بلند کند؛ صاحب آن پرچم طاغوت است؛ این نشان میدهد این روایات ناظر به قیامهای سالم و صادق نیست.
اگر بخواهیم این چنین نهیی را به صورت مطلق بپذیریم، بایست روایات زیادی که مقابل آن قرار میگیرد را کنار بگذاریم. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَخْرُجُ أُنَاسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ فَیُوطِئُونَ لِلْمَهْدِیِّ یَعْنِی سُلْطَانَهُ »[۱۹] مردمی از مشرق قیام میکنند و مقدمات سلطنت امام مهدی را فراهم میکنند. در مورد سید یمانی و قیام او آمده است: «لَیْسَ فِیهَا رَایَةٌ بِأَهْدَی مِنْ رَایَةِ اَلْیَمَانِیِّ یَهْدِی إِلَی اَلْحَقِّ »[۲۰] پرچمی هدایت یافتهتر از او نیست و به سوی حق دعوت میکند.
[۱] حر عاملی محمد بن حسن. وسایل الشیعة. ج ۱۵، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، ۱۴۱۶، ص ۵۰.
[۲] همان. ۵۱.
[۳] کلینی محمد بن یعقوب. الکافی. ج ۲، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۶۳، ص ۲۴۲.
[۴] کلینی محمد بن یعقوب. الکافی. ج ۲، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۶۳، ص ۲۴۳.
[۵] مجلسی محمدباقر بن محمدتقی. بحار الأنوار. ج ۶۴، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳، ص ۱۹۷.
[۶] کلینی محمد بن یعقوب. الکافی. ج ۸، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۶۳، ص ۳۳۱.
[۷] کلینی محمد بن یعقوب. الکافی. ج ۸، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۶۳، ص ۳۳۱.
[۸] حر عاملی محمد بن حسن. وسایل الشیعة. ج ۱۵، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، ۱۴۱۶، ص ۵۲.
[۹] مجلسی محمدباقر بن محمدتقی. بحار الأنوار. ج ۴۸، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳، ص ۱۷۰.
[۱۰] مجلسی محمدباقر بن محمدتقی. بحار الأنوار. ج ۵۷، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳، ص ۲۲۵.
[۱۱] کلینی محمد بن یعقوب. الکافی. ج ۸، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۶۳، ص ۲۰۶.
[۱۲] نعمانی محمد بن ابراهیم. الغیبة (للنعمانی). مکتبة الصدوق، ۱۳۹۷، ص ۲۷۳.
[۱۳] همان، ص ۲۴۷.
[۱۴] فی الغیبة زیادة: بظفره.
[۱۵] مجلسی محمدباقر بن محمدتقی. بحار الأنوار. ج ۳۱، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳، ص ۵۳۱.
[۱۶] حر عاملی محمد بن حسن. وسایل الشیعة. ج ۱۵، مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث، ۱۴۱۶، ص ۵۲.
[۱۷] طوسی محمد بن حسن. الغیبة (للشیخ طوسی). بنیاد معارف اسلامی، ۱۴۲۵، ص ۴۳۷.
[۱۸] کلینی محمد بن یعقوب. الکافی. ج ۸، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۶۳، ص ۲۹۷.
[۱۹] علامه مجلسی در مورد این روایت میگویند: هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ رَوَتْهُ الثِّقَاتُ وَ الْأَثْبَاتُ أَخْرَجَهُ الْحَافِظُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ بْنُ مَاجَةَ الْقَزْوِینِیُّ فِی سُنَنِهِ. بحار الأنوار (ط – بیروت)؛ ج ۵۱؛ ص :۸۷»
[۲۰] طوسی محمد بن حسن. الغیبة (للشیخ طوسی). بنیاد معارف اسلامی، ۱۴۲۵، ص ۴۴۷.





